انسانی که در یک هزارتو گیر کرده
راه هوشیاری
مربوط به انجمن
قدم هایی که برداشتیم
مربوط به کتاب
2
مربوط به قدم
هنگامی که ما در جستجوی راه دیگری هستیم، شبیه به یک موش در یک هزارتو هستیم. وقتی شما یک موش را در یک هزارتو رها کنید، هنگامی که بی دیوار برسد، دنبال یک راه دیگر می گردد تا زمانی که بالاخره راه خروج از هزارتو را پیدا کند. او باور دارد که راهی وجود دارد که می تواند او را به مقصد برساند، آنگاه متوجه می شود که آن راه اشتباه بود، پس یک راه دیگر را امتحان می کند. ما هم همین روش را انجام می دهیم. ممکن است باور ما اشتباه باشد و تصمیم اشتباهی بگیریم و در شرایط بدی گیر بیفتیم. آنگاه تنها کاری که باید انجام دهیم این است که برگردیم و دوباره چیز جدیدی را باور کنیم و دوباره تلاش کنیم تا بالاخره موفق شویم. امتیازی که یک موش دارد این است که تنها یک بار اشتباه می کند و دوباره آن را تکرار نمی کند. انسان آن قدر احساساتی است که یک اشتباه را بارها و بارها تکرار می کند و حتی ممکن است هرگز راه خروج را پیدا نکند. (این در حالی است که ما به خاطر ذهنِ “متفکر”مان خودمان را برتر می داینم!)
کتاب قدم هایی که برداشتیم (صفحه 22)