فرار به پایان می رسد
اس ای
مربوط به انجمن
نود روز مراقبه
مربوط به کتاب
1
مربوط به قدم
سالها در حال فرار از احساساتم بودم. این احساسات بسیار ناراحتکننده و دردناک بود. نمیدانستم با آنها چهکار کنم. در نوجوانی و جوانی هیچ راهی برای روبهرو شدن با آنها نمیشناختم. در عوض خود را محکوم و احساس گناه میکردم. بنابراین منزوی شده و هر چه بیشتر این احساسات را در عمق وجودم پنهان میکردم. برای رهایی از این دردها به شهوترانی روی آوردم. کارکردن قدمها فرصتی داد تا خود واقعیام باشم و احساسات جدید و خوشایندی را تجربه کنم. دیگر لازم نبود از خودم فرار کنم. ارتباطی بین من و خداوندی به وجود آمد که مرا عاشقانه به همین شکلی که هستم میپذیرد. دست از شهوترانی برداشتم و خانه دل را پاکسازی کردم و راه جدیدی از شروع به زندگیِ دوباره و بیان احساساتم کردم. دریافتم تمامی احساساتِ بشری هشدارهای خوبی برای بهبودی هستند. اگر احساس کنم انجام کاری اشتباه است حق انتخاب دارم که آن را انجام بدهم یا خیر.
آنچه راستی در جستجویش بودم پیدا کردم. کتاب نود روز مراقبه (صفحه 27)
3 پاسخ
سلام و خسته نباشید
خیلی این عکس نوشته عالیه مرسی
ممنون از شما
سلام، خدایی اگه بخوام صادق باشم خیلی زندگی بعد از انجمن من با زندگی قبل از انجمن فرق کرده، یعنی همه چیز بهتر شده و اصلاً مثل قبل نیست. قبلاً زندگیم خیلی بد بود، جهنم بود واقعاً
اما راستش الان که کمی آرامش به زندگیم برگشته، نمی دونم از زندگی چی می خوام، هنوز نمی دونم باید دنبال چی بگردم، اصلاً خدا رو چطوری پیدا کنم. شاید هنوزم من توی فرارم و هدف اصلی انجمن رو نفهیمدم. خدایا کمک کن تا درک کنم که باید توی زندگی چی کار بکنم.
دمتون گرم با سایت خوبتون